زنده ایم که زیبا و زیباتر شویم و دروغ زشت است و زشتمان میکند. دروغ بد است و باید با دروغ و دروغگو جنگید، اما روزگار دروغهایی رو میکند که در مقابلشان میمانی باید چه کنی.
در کارواش وقتی برای قبض گرفتن راهی میشوم، کارگر افغانستانی یا شهرستانی کنارم حرکت میکند و میگوید اگر با مواد بشویم هشتاد تومان اضافه میشود و این فایده را دارد که چربیهای خاصی هم که مواد معمولی آنها را نمیشویند، از روی خودرو پاک میشود. تو میدانی که این دروغ است، ولی این را هم میدانی که صاحب کار به این بشر حقوق نمیدهد و او باید انعام بگیرد. او هم کلی فکر کرده و این دروغ را از خودش درآوردهاست تا بتواند بعد از یک روز کار سخت، دست کم دستمزدی درخور کسب کند.
با خودم فکر میکنم به او بگویم این دروغ است، اما من مثلا به تو این قدر میدهم و نیازی به این دروغ نیست. اما باز فکر میکنم که مگر همه این کار را میکنند؟! تو یک نفر این پول را بدون دروغ به او میدهی، اما او برای زنده ماندن به این دروغ نیاز دارد و بقیه هم به این دروغ نیاز دارند تا دستمزد او را بدهند. وضعیتی شگفت است. در همه این مدت، کارگر کارش را میکند و من در سکوت فکر میکنم که سرانجام چه کاری اخلاقی است.
برای فرار مالیاتی دروغ گفته میشود، برای هزارویک دلیل ریزودرشت همه ما مدام دروغ میگوییم. کارگرهای ضعیف در بسیاری از صنفها از این جنس دروغها دارند. قالی شویی وقتی میگوید شست وشوی ویژه، هیچ شست وشوی ویژهای در کار نیست.
مسئله همین است که صاحب کار حقوقی به اندازه زحمت این کارگرها نمیدهد و آنها مجبورند با این دروغها نان دربیاورند. کارگرهای پمپ بنزین میخواهند مواد جادویی در باک خودروت بریزند و پول بگیرند. مسئله بر سر اندازه سودی است که دروغگو میبرد و نیتش که دروغ گفتن است، وگرنه ما هر روز در بسیاری از مشاغل با این نوع دروغها روبه رو میشویم.
دروغهای بسازبفروشها میلیون یا میلیارد تومان نصیبشان میکند و دروغ کارگر قالی شویی نهایت به اندازه یک وعده نان خانواده اش نصیب او میکند. ما بسیاری وقتها بر سر این دروغهای کوچک مجادله میکنیم و خودمان را گرفتار عصبیتها و خستگیهای مربوط به این دروغها میکنیم و در دمها و دنبالههای گناهان ریز همدیگر دست وپای اخلاق و اعصابمان گیر میکند، اما کسی نیست فکر کند چقدر از این دروغها برای زنده بودن ما نیاز نیستند و میشود با طراحی درستتر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی نظم و زیبایی را به زندگیها برگرداند و آدمها محتاج این زشتیهای حقیر نباشند برای این اینکه بتوانند زنده بمانند یا زندگی کنند.
کسی در جایی خطایی کرده است که بسیاری را در جاهای دیگر گرفتار مسائل بیهوده کرده است. یک دزدی بزرگ، یک نابلدی در طراحی یک قانون و هزارویک مسئله از این جنس، هرکدام باعث میشود که تخم مرغها قاتی شوند و مردم سر چیزهای ناچیز به جان هم بیفتند و روزبه روز فرسودهتر شوند.
تمدن ساختن به دانش نیاز دارد، اما دانش تمدن سازی حتما باید ارزشها و اخلاق را در نظر بگیرد، وگرنه بسیارند تمدنهای فست فودی که به سرعت برمی آیند و به سرعت هم درگیر چالشهای ریزودرشت اخلاقی میشوند و در سراشیبی سقوط و اضمحلال قرار میگیرند.
ورزشگاههای قطر و کارگرهایی که در ساخت این ورزشگاهها جان باخته اند، یکی از جلوههای جهانی همین مسئله دردناک است. فعلا گویا همینیم، تا کی که بخواهیم و آن قدر خودمان را بشناسیم و درباره خودمان بدانیم که بتوانیم این دومینو مخوف را تمام کنیم. ان ا... لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسم.